loading...

اگر با من نبودش هیچ میلی...چرا ظرف مرا بشکست لیلی ؟

دست نوشته های یک مهندس از یزد

بازدید : 1
چهارشنبه 23 بهمن 1403 زمان : 18:46
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

اگر با من نبودش هیچ میلی...چرا ظرف مرا بشکست لیلی ؟
+۱۴۰۳/۹/۱۲ | ۱۱:۰۵ | machopicho

سلام

چند روز پیش می‌خواستم برم یکی از ادارات دولتی .

از چند مسیر میشه به اونجا رسید . یکی از مسیرها مقداری باید پیاده روی کنی و از یک مجموعه زمین‌های کشاورزی عبور کنی .

منم داشتم از این مسیر می‌رفتم . تقریبا وسط زمین‌های کشاورزی بودم و از راه باریکه‌‌‌ای که قدیم‌ها کنار جوی آب درست کرده بودند ، عبور می‌کردم .

ناگهان دیدم یک موتوری داره بهم نزدیک میشه . یک کمی‌اومدم کنارتر راه تا موتوری عبور کنه . اما دیدم سرعتش رو کم کرد . یک پسر تقریبا بین 17 تا 19 ساله بود با موتور کهنه و لباس‌های کهنه .

بعد جلوم ایستاد و گفت : آقا میشه گوشیت رو بدی یک زنگ بزنم ؟

منم یک لحظه احساس خطر کردم . با صراحت و قاطعیت گفتم : نَه .

اونم یک مقدار صورتش رو درهم کشید و بعد رفت .

پیش خودم گفتم ، مطمئنم این پسره می‌خواست موبایلم رو بگیره و با توجه به این که اصلا از روی موتورش هم پیاده نشده بود و موتورش هم روشن بود ، می‌خواست موبایلم رو بدزده .

پیش خودم گفتم ، اگر دزد نبود باید می‌رفت چهار قدم بالاتر . از موتور پیاده می‌شد و میرفت تو یکی از مغازه‌های کنار خیابان و از مغازه دار خواهش می‌کرد که از گوشی تلفن ثابت اون مغازه استفاده کنه ، نه این که بخواد از موبایل من استفاده کنه .

چند دقیقه بعد دیدم همان موتوری داره وسط زمین‌های کشاورزی با موتورش می‌چرخه . به نظرم دنبال طعمه‌ی بعدی بود .

خلاصه گفتم این خاطره هم با شما در میان بگذارم که اگر احساس خطر کردید ، رودربایستی رو بذارید کنار و حتما قدرت نَه گفتن داشته باشید .

نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 0

آمار سایت
  • کل مطالب : 4
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 1
  • بازدید کننده امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • بازدید کننده دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 6
  • بازدید ماه : 43
  • بازدید سال : 120
  • بازدید کلی : 4121
  • کدهای اختصاصی